الهی نور قلوبنا بالقرآن
امام باقر (ع) فرمودند: شیعه ما نیست مگر آن کس که از خدا پروا داشته باشد و اطاعت او کند. شیعه ما را فقط با این صفات و اعمال میتوان شناخت: «فروتنی، افتادگی، امانت داری، ذکر خدا گفتن، روزه گرفتن، نماز خواندن، نیکی کردن به پدر و مادر، رسیدگی به همسایگان و ایتام، راستگویی، تلاوت قرآن، جز به نیکی از مردم یاد نکردن و در محیط خود امین دیگران بودن.» برگرفته از کتاب «57 درس زندگی از سیره عملی حضرت امام محمد باقر (ع)، ص 40» صلوات سبب شفاعت پیامبران حضرت زهراعلیها السلام فرمودند: پدرم رسول خدا صلىالله علیه و آله بر من وارد شد در حالى که مهیاى خواب بودم. حضرت فرمودند: اى فاطمه نخواب مگر بعد از آن که چهار عمل را به جاى آورى. اول این که: ختم قرآن کنى، دوم آن که: پیامبران را شفیعان خود گردانى ، سوم این که ، مؤمنین را از خود خشنود گردانى ، چهارم آن که: حج و عمره کنى. حضرت این را فرموده و اقامه نماز کردند ، من صبر کردم تا نماز پدرم تمام شد. سپس پرسیدم یا رسول الله، مرا به چهار چیزى امر فرمودید که در این مدت زمان، قدرت انجام آنها را ندارم. پدرم تبسمی کرده ، فرمودند: هرگاه سه مرتبه سوره «اخلاص» را بخوانى گویا ختم قرآن کرده اى، و هرگاه صلوات بفرستى بر من و پیامبران پیش از من ، همه ما شفیعان تو خواهیم بود و هرگاه براى مؤمنین استغفار کنى پس تمامى ایشان از تو خشنود مىشوند ، و هر گاه بگویى «سبحان الله و الحمدلله و الله اکبر» مثل این است که حج و عمره انجام داده باشى. بوى عطر مرحوم آخوند ملاعلى همدانى رحمة الله علیه ، حکایت نموده اند که: روزى پیرمردى جهت حساب خمس و زکوة نزد من آمد ، متوجه شدم که از آن پیرمرد بوى عطر عجیبى به مشامم مىرسد که تا به حال نظیر آن را استشمام نکرده ام. از او پرسیدم از چه عطرى استفاده مىکنى؟ گفت: این بوى خوش ، قصه اى دارد که تاکنون آن را براى احدى نقل نکرده ام. قصه این است که شبى در عالم خواب پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را زیارت نمودم ، در حالى که آن حضرت نشسته بودند و حدود ده یا بیست نفر اطراف ایشان حضور داشتند و من هم در آن مجلس بودم. حضرت فرمودند: کدامیک از شما بر من زیاد صلوات مىفرستید ؟ مىخواستم بگویم که من زیاد صلوات مىفرستم ، اما ساکت شدم. بار دوم پرسیدند: باز هم کسى پاسخ نگفت . براى بار سوم حضرت فرمودند: کدام یک از شما بر من زیاد صلوات مىفرستد؟ مىخواستم بگویم من ، که با خود فکر کردم شاید دیگران بیشتر از من صلوات مىفرستند. پس آنگاه پیامبر اکرم ، صلى الله علیه و آله، بلند شده و خطاب به من فرمودند: شما بر من زیاد صلوات مىفرستى ، و مرا بوسید ؛ از آن پس این بوی عطر از من استشمام می گردد. صدقه زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: اى مردم ، با اطاعت خدا به خدا نزدیک شوید تا این که خداوند شما را به خیر برساند... و از اموال خودتان در حقوق لازمه انفاق کنید. در این حال ، مردم بلند شده و عرض کردند اى رسول خدا بدن ما ضعیف است و مال و منالى هم نداریم که بذل و بخشش کنیم، پس چه کنیم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى و زبانى بدهید. باز مردم سؤال نمودند : چگونه صدقه بدهیم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى ، این است که محبت خدا و محمد رسول خدا و على ولى خدا و همه کسانى که براى قیام در راه دین خداوند انتخاب شده اند ( ائمه معصومین ، علیهمالسلام،) و محبت پیروان آنها و کسانى را که از دوستداران شیعیان هستند در دلتان ایجاد کنید. اما صدقات زبان ، این است که مشغول به ذکر خداوند باشید و صلوات بر محمد و آلش بفرستید ، زیرا خداوند شما را به واسطه ی این اعمال به بهترین درجات مىرساند. صلوات و رنج شیطان روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از راهى عبور مىکرد. در راه شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: چرا به این روز افتاده اى؟ گفت: یا رسول الله از دست امت تو رنج مىبرم و در زحمت بسیار هستم . پیامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند ؟ گفت: یا رسول الله امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم . اول این که هر وقت به هم مى رسند سلام مىکنند. دوم این که با هم مصافحه ( دست دادن) مى کنند. سوم آن که ، هر کارى را که مى خواهند انجام دهند ان شاء الله مى گویند ، چهارم از این خصلتها آن است که استغفار از گناهان مى کنند ، پنجم این که تا نام شما را مى شنوند صلوات مىفرستند و ششم آن که ابتداى هر کارى « بسم الله الرحمن الرحیم» مى گویند. عاجزترین مردم پیامبر خدا فرمودند: دوست دارید شما را به بخیل ترین ، کسل ترین ، عاجزترین ، دزدترین و جفاکارترین مردم راهنمایى کنم ؟ بخیلترین مردم کسى است که هنگام ملاقات با مسلمانى به او سلام نمىکند ، کسلترین مردم کسى است که در عین صحت و سلامتى و فراغت خاطر ، خداى خود را حمد و ستایش نمى کند ، دزدترین مردم کسى است که از نمازش مى دزدد ، جفاکارترین مردم کسى است که نام مرا بشنود و صلوات بر من نفرستد و عاجزترین مردم کسى است که قدرت و توانایى دعا کردن را ندارد. منبع: برگرفته از کتاب حکایتهاى شنیدنى از فضائل و آثار صلوات چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:خر من از کرهگي دُم نداشت, :: 22:50 :: نويسنده : احمدی مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر ازبيرون كشيدن آن درمانده. مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده، قُوَتكرد( زور زد). دُم از جاي كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!.
مرد به قصد فرار به كوچهاي دويد، بن بست يافت. خود را به خانهاي درافگند. زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بارحمل داشت (حامله بود). از آن هياهو و آوازدر بترسيد، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه خدا (صاحبِ خانه) نيز با صاحب خر هم آوازشد.
مردِ گريزان بر بام خانه دويد. راهي نيافت، از بام به كوچهاي فروجست كه درآن طبيبي خانه داشت. مگر جواني پدربيمارش را به انتظار نوبت در سايۀ ديوارخوابانده بود؛ مرد بر آن پير بيمار فرودآمد، چنان كه بيمار در جاي بمُرد. «پدرمرده» نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست!.
مَرد، همچنان گريزان، در سر پيچ كوچه بايهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند. پاره چوبي درچشم يهودي رفت و كورشكرد. او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست!.
مرد گريزان، به ستوه از اين همه، خود رابه خانۀ قاضي افگند كه «دخيلم» (پناهم ده)؛ مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود. چون رازش فاش ديد، چارۀ رسوايي را در جانبداري از او يافت: و چون از حال و حكايت او آگاه شد، مدعيان را بهدرون خواند.
نخست از يهودي پرسيد. گفت: اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است. قصاص طلب ميكنم.
قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست. بايد آن چشم ديگرت را نيزنابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند! و چون يهودي سود خود را در انصراف ازشكايت ديد، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد!.
جوانِ پدر مرده را پيش خواند. گفت: اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمدهام. قاضي گفت: پدرت بيمار بوده است، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است.حكم عادلانه اين است كه پدر او را زيرهمان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني!. وجوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود،به تأديۀ سي دينار جريمۀ شكايت بيمورد محكوم كرد!.
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد. حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش(عقد ازدواج) اين مرد كرد تا كودكِ از دست
رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش!.
مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد.
قاضي آواز داد :هي! بايست كه اكنون نوبت توست!. صاحب خر همچنان كه ميدوید فرياد كرد: مرا شكايتي نيست. می روم مرداني بیاورم كه شهادت دهند خر، من از کرهگي دُم نداشت.
چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:توصیه ای اخلاقی آیت الله بهجت, :: 22:37 :: نويسنده : احمدی ![]() پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:خطبه بدون نقطه,امیر المومنین علی (ع),جنبش مصاف,, :: 6:51 :: نويسنده : احمدی
"خطبه بدون الف" کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که: روزی جمعی از اصحاب پیغمبر بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟ معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حضور داشتند. بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند. چنانکه عقل ها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است. فرمودند: ادامه مطلب ... چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:خطبه بدون نقطه, خطبه بدون نقطه مولای متقیان حضرت علی (ع), :: 6:27 :: نويسنده : احمدی اهمیت ادبیات و شعر در میان اعراب تا جایی بود که مدتهای مدید در بازار های مکه،مدینه و دیگر شهرها شاعران به مشاعره باهم می پرداختند و از بزرگان هدیه می گرفتند. قرآن کریم از آن جهت که در فصاحت و بلاغت غایت سخن بود خیلی سریع در میان اعراب جای باز کرد. اهمیت سخن وری و شعرخوانی تا حدی در میان اعراب جای باز کرده بود که برخی از ایشان برای ابراز فضل خویش بر دیگران سخن دیگران را به شعر پاسخ می دادند و درجنگ نیز رجز خوانی از اصول فراموش نشدنی ایشان بود که البته تاثیر عجیبی نیز در روحیه سپاهیان می گذاشت. در این میان امیر ملک کلام ، مولا علی (ع) در شاهکاری بی نظیر و فی البداهه دو خطبه ایراد فرموده است که یکی بدون نقطه و دیگری بدون الف است و فراموش نکنیم که علاوه بر فصاحت بی نظیر این خطبه ها از لحاظ معنایی نیز شگف انگیز و دلربا است. "خطبه بدون نقطه" امير مؤمنان على عليه السلام خطبه بدون نقطه را نيز،پس از مذاكره اصحاب در اين باره،بدون درنگ به ايراد آن پرداخته و فرمودند! ادامه مطلب ... فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) و تمامی مسلمین جهان تسلیت عرض می نمایم. برای سلامتی و فرج آقا امام زمان (عج) صلواتی با و عجل فرجهم بفرستید. پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:پیامک عاشورای حسینی, :: 19:19 :: نويسنده : احمدی و عین * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در سوگ حسین سالها می گرییم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * شرح شرحه شرحه شدن عشق * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * درس عاشورا درس زندگیست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * چون خون گلوی اصغرت را دیدی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * تقدیر در شمشیر پیمان های عاشورا ست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وحشت گرفته بود * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یا حسین امشب شب دیدار اوست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ماه محرم آمد و دلها گرفته * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خواب برخیز که امروز کسی در خواب نیست عـطر خون پر شده بر دامــن هر شـاخه ی گل * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اسب ها شیهه نمی کشند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * سر به سیـــنه دیدمت وایم چرا؟* تو به سر ماندی و من این سر روا * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * این منم که از عشقش مستم ... دل به آقام حسین بستم پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:پیامک تاسوعای حسینی, :: 19:15 :: نويسنده : احمدی نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو عشق دیریست كه در پیچ و خم عباس است هر چه داریم همه از كرَم عباس است خلقت جنت حق لطف كرم عباس است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عباس لوای هفت افراشته است وین راز به خون خویش بنگاشته است او پرچم انقلاب عاشورا را با دست بریده اش بپا داشته است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * جانم فدای نام زیبایت، ابوالفضل قربان زخم چشم بینایت، ابولفضل * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نام علمدار سپه آید به گوشم انگار من عمری به او حلقه به گوشم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یا ابوالفضل : * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * به یکتایی قسم یکتا است عباس امیر کشور دلها است عباس * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یادم زوفای اشجع الناس اید وز چشم ترم سوده ی الماس اید * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ای قدوقامت تو معنی قدقامت من ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * با خدا عباس وقتی دست داد . . . هر دو دست خویش را از دست داد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * آهای عطر گل یاس آهای خدای احساس - تموم زندگیم فدای یک نگاه عباس * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلم مست و لبم مست و سرم مست بخون ای دل که صبرم رفته از دست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دریا تمام سوز لبش را به آب داد صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * همچو باران که شبی شعله به دریا زده است لشکر دشمن از اندام .... جا زده است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی عباس آوای غزل خوانی مهدی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * كربلا لبریز عطر یاس شد . نوبت جانبازی عباس شد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دانی از چه رو گاه گاه آید زلزله چون زمین هم میكند با نام زینب هلهله * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 19:1 :: نويسنده : احمدی در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند : فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !!!
عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند...
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت : ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!
عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد ...
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
ابلیس در این میان گفت : دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است،
به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن
آن درخت است ...
عابد با خود گفت : راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت...
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت ، روز دوم دو دینار دید و برگرفت ، روز سوم هیچ پولی نبود!
خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت ...
باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!
عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم !
ابلیس گفت : زهی خیال باطل ، به خدا هرگز نتوانی کند !!!
باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت : دست بدار تا برگردم ! اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!!
ابلیس گفت : آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی ... ؟
ما اینگونه نباشیم منظور اینکه شیطان برما غلبه نکند بلکه ما بر شیطان غلبه کنیم.
چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:بسم الله الرحمن الرحیم, :: 20:6 :: نويسنده : احمدی میخواهم مختصری در رابطه با «بسم الله الرحمن الرحیم» توضیحاتی بدهم که این توضیحات را از کتاب درمان با قرآن به تألیف محمد رضا کریمی است. و اگر عمری باقی باشد در رابطه با سوره های قرآن نیز خواصشان نوشته و در خدمت شما خوانندگان عزیز قرار دهم. از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است که می فرمایند: هر که بسم الله بگوید نزدیکتر است به اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی آن. از ابن عباس نقل شده که وقتی معلم به بچه می گوید بگو «بسم الله الرحمن الرحیم» و او بگوید، خداوند برای خود آن بچه و پدر و مادر و معلمش بیزاری از آتش می نویسد. ابن مسعود می گوید هر کس می خواهد که خدا او را از شعله های نوزده گانه آتش جهنم رهایی دهد «بسم الله الرحمن الرحیم» بخواند که آن نیز 19 حرف است و خدا هر حرفی را سپر یک شعله قرار می دهد. از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: خدا بکشد اینان را چگونه خواندن بزگترین آیات قرآن را به عنوان سوره «بدعت» شمردند؟ یعنی «بسم الله الرحمن الرحیم».
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |